در را به روی آن حیاط زیبا باز میکنی و از راهرو باریک بین دو باغچه به چند پله میرسی و با بالا رفتن از پلهها به پذیرایی خانه وارد میشوی و روی صندلی پشت پنجره نظارهگر درختان درهم تنیده حیاط، با قلمی در دست دفترت را پر میکنی و مینویسی و ورق میزنی...
شاید آن حیاط پیر، شاهد خیلی چیزها بوده، شاهد تولد بچههای خانه، بازیهایشان، بزرگشدنشان، شاهد پیر شدن مادربزرگ و پدربزرگ و شاهد همه غمها و شادیهای آن خانه و حالا هم... آنقدر زیبا حیاط خانه قدیمی تان را توصیف میکنی که هر کسی نوشتههایت را بخواند، متوجه حس زیبای تو و طراوت آن حیاط قدیمی میشود.
اوایل زندگی مشترکت بود که در خانه پدری همسرت ساکن شدی. با ذوقی خاص از حیاط و خاطراتش تعریف میکنی و میگویی خانه پدری همسرت دارای حیاطی بزرگ و درختانی درهمپیچیده بود و با نشستن مقابل پنجرهای که رو به حیاط و سرسبزیاش بود، ذوق و انرژی زیادی برای نوشتههایت پیدا میکردی و بیشتر و بیشتر مینوشتی و آن خانه قدیمی را نیز بیتاثیر در نوشتههایت نمیدانی، خانهای که هنوز بعد از گذشت سالها همیشه مقابل چشمانت ماندگار شده و از حیاط آن خانه بسیار الهام گرفتهای.
مریم جهانگشته، نویسنده محلهمان که مادر دو فرزند نوجوان است، با اشاره به وظیفه مادریاش در کنار نویسندگی میگوید: سعی دارم همیشه مادری آرام و مهربان برای فرزندانم باشم و از هرگونه دغدغهای از جمله کار و بیماری، آنها را دور نگهدارم و همیشه آرامش بر زندگیام حکمرانی کند.
این مادر صبور ادامه میدهد: شاید دلیل موفقیتهایم در نوشتن همین باشد که در زندگی هر چیز را سرجای خودش در نظر میگیرم.
از ۱۳ کتابی که نوشتهام، حدود ۱۱ کتاب را دختر ۱۳ سالهام تایپ کرده است
او ادامه میدهد: در نقش یک مادر، بسیار جدی هستم. خدا را شکر فرزندانم مستقل بار آمدهاند و با سن کمی که دارند، بیشتر کارهایشان را خودشان انجام میدهند؛ این آرزویی است که هر پدر و مادری برای فرزندش دارد.
مریم جهانگشته از همسرش که همیشه مشوق راه و نوشتههایش بوده تشکر میکند و حضور او را موثر در داشتن این آرامش در زندگیاش میداند.
این نویسنده خوشذوق با اشاره به کمکهای فرزندانش ادامه میدهد: از ۱۳ کتابی که نوشتهام، حدود ۱۱ کتاب را دختر ۱۳ سالهام تایپ کرده و این شاهدی بر این است که فرزندانم در این راه بسیار من را یاری میکنند.
این نویسنده با اشاره به موروثی بودن نویسندگی در خانوادهاش میگوید: استعداد نویسندگی در دخترم نیز چند سالی است با سن کمی که دارد، کشف شده و با نوشتن خاطرات روزانه از نه سالگی حالا به جایی رسیده که داستان هم مینویسد. گرچه خواهرم نیز چند سال بعد از نویسنده شدن من دست به قلم شد و حالا نوشتن در خانواده ما موروثی شده است.
او که تازه یک سال است ساکن محله الهیه شده است، میگوید: محلهام را بسیار دوست دارم زیرا بسیار ساکت است؛ البته همیشه آرزو داشتم در محلهای زندگی کنم که خیلی ساکت باشد و همینطور هم شد.
او ادامه میدهد: سکوت اگر سنگین نباشد، خوب است و آدمها به سکوت در محل زندگیشان با این همه دغدغهای که در زندگی روزمره دارند، نیازمند هستند.این مادر نویسنده ادامه میدهد: مدت زیادی از سکونتم در این محله نمیگذرد.
یادم میآید روز اول که به خانه جدید آمدیم، چشمم به تابلو اعلاناتی که در طبقه همکف مجتمع نصب شده بود، افتاد. خالی و خاکی بود و فقط چند قبض آب و برق در آن به چشم میخورد.وقتی ساکن مجتمع شدیم، همراه همسرم تابلوی اعلانات را با نصب موکت جدیدی آراستیم و هر روز متنهایی امیدبخش در آن میگذاشتیم و در نهایت دوست داشتیم از این کار استقبال شود اما بازخورد مطلوبی نداشت و کمی مایوس شدیم.
انگار همسایهها این روزها نهتنها نسبت به یکدیگر بلکه به محیط اطراف محل سکونتشان نیز بیتوجه شدهاند و متوجه تغییرات نمیشوند.
این نویسنده محلهمان میگوید: افراد ساکن مجتمع شاید ارتباط حضوری مناسبی با یکدیگر نداشته باشند، اما خوب میشد که ارتباطات حداقل در احوالپرسی روزمره وجود داشته باشد؛ چراکه خیلی از ساکنان مجتمع حتی همسایه دیواربهدیوار خود را نمیشناسند.
او که به گفته خودش عاشق نوشتن است، میگوید: من این روزها مثل ابر بهار هستم، یک روز شاد و سرحالم و یک هفته را فقط استراحت میکنم. خیلی از نویسندهها به خاطر فراهم کردن شرایط مساعد برای نوشتن و آمادهسازی ذهن این حالت را تجربه کردهاند.
جهانگشته که اغلب برای ائمه(ع) مینویسد، ادامه میدهد: بیشتر کتابهایم را با محوریت ائمه نوشتهام و داستانهایی که با طرحهای مختلف و بسیار کوتاه از ائمه مینویسم، زاییده ذهنم بوده است. در این سبک، آخرین کتابی که نوشتم «روزهای بیقرار» نام داشته است.
بارها افرادی را دیدهایم که صاحب تالیفات فراوان در زمینههای مختلف بوده ولی نام و نشانی بین مردم نداشتهاند و تاثیرگذاری آنها بسیار اندک بوده است.
از سوی دیگر نویسندگانی نیز پیدا میشوند که با انتشار فقط یک یا دو کتاب حضور خود را به اثبات میرسانند و با همان دو اثر مکتوب تاثیر درخور توجهی بین مردم یک جامعه به جا میگذارند که این تاثیر موجب حرکت و پویایی دیگران نیز میشود و از آنها به عنوان نویسندهای شاخص یاد میکنند.
این نویسنده محلهمان با اشاره به اینکه خیلیها برای نوشتن به او مراجعه کرده و از او راهنمایی میخواهند، میگوید: تمام دستنوشتههای ما انسانها نیاز به ویرایش و پالایش دارد، بهخصوص کسانی که تازه اول راهند؛ پس هیچ فردی نباید با یک بار نوشتن و اشتباه نوشتن ناامید شود.
با تکرار و تلاش بیشتر میتوانیم به قول بزرگان و هنرمندان بیشتر دود چراغ بخوریم تا آثارمان جاودانهتر شود، چرا که هیچ اثر خوبی بدون پشتکار و سختی خلق نمیشود.
او همچنین با اشاره به اینکه نحوه ارائه داستان کوتاه در انواع ادبی مانند رمان و ... از انعطافپذیری بیشتری هم در انتخاب موضوع و هم در انتخاب زمان و شخصیتها برخوردار است، میگوید: هر چه شناخت نویسنده از طبیعت و اجتماعی که در آن زندگی میکند بیشتر باشد میتواند به وسیله این شناخت الگوها و قالبهای تازهای را به وجود آورد.
مثلا ممکن است شخصیت اصلی داستانی فاقد هر نوع فضیلت معنوی و روحی باشد و کارهایش با هیچ یک از موازین اخلاقی متناسب نباشند، اما نویسنده میتواند جریان وقایع را طوری ارائه دهد که در پایان خواننده به این نتیجه برسد که دلم نمیخواهد به جای او باشم.
او ادامه میدهد: همین آگاه کردن خواننده یکی از وظایف داستان است، بیدلیل نیست که بعضیها معتقدند داستان باید به خواننده چیزی یاد بدهد و آگاهی او را گسترش دهد نه اینکه تنها او را سرگرم کند.
او در پایان با اشاره به تاثیر داستان بر خواننده میگوید: داستان در حکم آیینهای است که تحولات روحی و معنوی انسان را در طول زمان در خود بازتاب میدهد. تا انسان هست و متحول است، داستان نیز خواهد بود و تصویر او را در خود نشان خواهد داد.
* این گزارش پنج شنبه، ۱۲ اردیبهشت ۹۲ در شماره ۳۱ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.